♣__ کلاه خاکی __♣ من ... سال هاست تو را به قلبم وعده داده ام سلام یکسال و اندی از پست اخرم گذشته امروز اومدم به وبلاگ سر زدم یاد گذشته ها افتادم یه روزایی بود که اینجا رونق داشت اما حالا ...
سلام دوستان گلم میتونن توی اینستاگرام همراه من باشن آدرس: hamedkazemi66 لطفا فالو کنید تا راحت تر از مطالب هم بهرهمند بشیم ارادتمند شما حامد بهترین سازه ی دنیا
بی عطر حضور تو
ویرانه ای بیش نیست -------
حامد می رویم روزی
جهان تهی می شود از ما
یادگاری ما تنها
سخن شیرین است در ذهن ها
------------- حامد کاظمی از کتاب جدیدم چشمان تو طراوت بهار است مرا وجودت رنگین کمانی از نقش و نگار می خواهمت برای ماندگاری عشق می خواهمت برای پرواز رویاهای دو نفره ------------- حامد کاظمی برای شعر هایم توجیح می خواهند و من نام تو را بر زبان جاری می کنم توجیح می شوند به همین سادگی -------------- کلاه خاکی سلام به همگی من بعد از ماه ها برگشتم به دنیای مجازی و میخوام دوباره مثه سابق وبلاگ نویسی کنم البته هفته ای یکی دو بار مطلب میذارم ... منتظر آپ جدیدم باشید. مرا از جهنم هراسی نیست ------ ح . کاظمی سلام دوستان لطفا جهت خواندن جدید ترین دلنوشته های اینجانب از صفحه فیس بوک بنده بازدید نمایید. https://www.facebook.com/hamed.kazemi.927?fref=pb&hc_location=friends_tab متشکرم
بیا تمرین کنیم که صادق باشیم چو گل خوش رنگ شقایق باشیم زندگی بسیار پستی و بلندی دارد من و تو می توانیم که عاشق باشیم ------------- حامد کاظمی سلام دوستای گلم اولین روز ماه مبارک رمضان هم داره سپری میشه البته تا به این لحظه برای من خیلی سخت بود تحمل اینکه آب نخورم و کار کنم به هر حال خدای متعال کمک می کنه به بنده هاش تو هر شرایط سخت با امسال 5 ماه مبارک رمضان رو بدون حضور مادر بزرگ مهربونم و 3 سال روبدون پدربزرگ عزیزم پشت سر میذاریم یادش بخیر اون قدیما که خیلی کوچیک بودم و ماه رمضون تو فصل سرما بود با تشویق پدربزرگ و مادر بزرگم روزه میگرفتم سحر که می شد مادر بزرگم مارو بیدار می کرد یادمه که خونمون یه حیاط و باغچه بزرگ داشت و چندتا درخت انگور... نمیدونم چی شد یهو یاد قدیم افتادم و اون دو فرشته که دیگه بین ما نیستن بیایید تو این روزهای عزیز به یاد اموات باشیم درسته روزا هوا گرمه ولی ارزش داره بخاطر عزیزانمون تحمل کنیم و سر مزارشون حاضر بشیم و قبورشون رو غبار روبی کنیم
شادی روح همه رفتگان صلوات ارادتمند شما ح.کاظمی
نمی دانم امشب چه شده
من مست
و قلم در حال رقص...
فقط تو را می نویسد!
گفتم بیش از حد مهربان نباش
قلم هم شیفته ات شد!
----------- ح.ک
بار اول که تو را دیدم
بی اختیار...
دل به تو دادم
کاش نمی دیمت
یا که دل به تو نمی دادم
حال که به تو ای بی وفا
دل سپرده ام
نمی دانم چگونه آنرا از تو بستانم!
--------------
حامد کاظمی
دیگه خسته شدم از نشستن کنار پنجره
فکر کردن به تو و صد هزار تا خاطره
بسه دیگه گناه داره دلی که عاشق توئه
بیا نذار خسته بشن چشمایی که منتظره
------------- حامد کاظمی آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها
|
||||||||||||
|